دين در رشته هاي علوم انساني و اجتماعي و در آيات قرآني (2)


 

نويسنده: دکتر محمد تقي زاده داوري
استاديار دانشگاه قم



 

تاريخ اديان
 

مورخان در دانش تاريخ اديان، به مطالعه تطور وتحول دين در طي زمان ونيز به داد وستد آن با ساير عرصه هاي واقعيت اجتماعي از قبيل اقتصاد وسياست اشتغال دارند. آنها درعين حال به مطالعه عناصر اصولي وفروعي اديان مختلف جهت يافتن موارد مشترک ومواردمتفاوت، نيز مي پردازند. نينيان اسمارت، دانشمند برجسته اين رشته درعصر حاصر درکتاب «تجربه ديني بشر»، با اتخاذ رويکرد فوق فهرستي از شش ويژگي وشش بعد مشترکي که از نظر اودرهمه اديان فعلي جهان وجود دارد پرداخته وآنها را چنين ارائه مي کند: بعد آييني؛ بعد اسطوره اي؛ بعد آموزه اي / عقيدتي؛ بعد اخلاقي؛ بعد اجتماعي؛ وبعد تجربه اي . (Smart, 1991, pp. 6-12)
فصول کتاب وي عبارتند از: دين وتجربه بشري؛ اديان ما قبل تاريخي وابتدايي، دين هاي کوتاه دامنه؛ اديان افريقايي، تجربه افريقايي؛ اديان هندي، تجربه هندي؛ اديان شرق دور، تجربه ديني چيني وژاپني؛ اديان شرق نزديک، دين درجهان مديترانه اي باستاني، تجربه يهودي، تجربه مسيحيت ابتدايي، تجربه اسلامي، تجربه مسيحي متأخر؛ اديان امريکايي، تجربه امريکايي؛ تجربه ديني معاصر، تجربه انسان گرا، تجربه حاضر وآينده.
او درکتاب معروف «اديان جهان» خود، در ذيل دو بخش مباحث زير را مطرح کرده است: دين ابتدائي؛ جنوب آسيا؛ چين؛ ژاپن؛ جنوب شرق آسيا؛ پاسفيک؛ امريکا؛ شرق نزديک باستاني؛ ايران و آسياي مرکزي؛ جهان يوناني و رومي؛ يهوديت و مسيحيت کلاسيک و قرون وسطايي؛ اسلام کلاسيک و قرون وسطايي؛ اديان افريقايي کلاسيک؛ انفجار اروپا و شکل گيري مجدد مسيحيت؛ شمال امريکا؛ جنوب آسيا و عکس العمل به مداخلات استعماري؛ چين و کره در عصر مدرن؛ آسياي جنوب شرقي مدرن؛ ژاپن در عصر جديد؛ عبور اسلام از سايه ها؛ اثرات استعماري در پاسفيک؛ اروپاي شرقي و اتحاد شوروي؛ افريقا در جهان مدرن؛ امريکاي لاتين و حوزه کارائيب؛ برخي از آخرين باز تاب ها در دين جهاني.

روان شناسي دين
 

اما روان شناسي دين، آثار عقايد وآيين هاي ديني بر يکپارچگي وانسجام شخصيت افراد متدين وتجربه هاي ديني آنها را پژوهش مي کند. از نظر ويليام جيمز، روان شناس مشهور امريکايي، در کتاب «گونه هايي از تجربه ديني» دين به مجموعه اي از «احساسات و اعمال و تجارب افراد انساني در حالت خلوتشان تا آنجا که آنها خود را درمقام ارتباط با آنچه که آن را عالم ربوبي تلقي مي کنند.» اطلاق مي شود.(Wulf, p. 584)
ديويد ولف درکتاب روان شناسي دين خود، دين را عبارت از «راه کوتاه / مجمل اشاره به ايمان وسنت» (Ibid, p.4) دانسته و درزمينه حرفه روان شناسي دين مي گويد: «آنچه که روان شناسان دين، بخصوص در نشان دادن آن ماهر و متبحر هستند سلطه و غلبه گونه گوني [ايمان و دينداري] در ميان افراد بشر است. حتي در درون يک سنت واحد. ممکن است بگوييم که مستند ساختن و دليل آوردن براي اين تفاوت هاي افراد، در واقع، وظيفه اي است که غالب روان شناسان دين را به خود مشغول کرده است.» (Ibid ,p. 336)
مسائلي را که ولف در قالب سيزده فصل در کتاب فوق مورد بحث قرار داده، عبارتند از: مقدمه: روان شناسي دين در جهان متغير؛ شروع رسمي، سنت هاي سه گانه [روان شناسي] بنيادهاي زيست شناختي دين؛ نظريه هاي رفتاري و مقايسه اي از دين؛ دين در آزمايشگاه مطالعه همبستگي دين؛ ديدگاه زيگموند فرويد؛ نظريه عين- روابط و دين؛ اريک اريکسون: دين در چرخه حيات انساني؛ يونگ و سنت تحليلي؛ ويليام جيمز وميراث او؛ سنت توصيفي آلماني؛ تلفيق انسان گرايانه امريکايي [از دين].

جامعه شناسي دين
 

جامعه شناسي دين به رشته آکادميکي اطلاق مي شود که هدف آن روشن ساختن نقش و کارکردي است که عقايد و آيين هاي ديني جماعت ها و جمعيت هاي معين براي بقاء و ادامه حيات جامعه و چگونگي مشارکت آن در ساختار اجتماعي ايفا مي کنند. آنتوني گيدنز، جامعه شناس برجسته انگليسي معاصر درتعريف دين، ويژگي هاي مشترک اديان [الهي وغير الهي] را ملاک قرار داده و گفته: «اديان متضمن مجموعه اي از نمادها هستند که احساس حرکت يا خوف را طلب مي کنند و با شعائر و يا تشريفات (همانند مراسم کليسا) که توسط اجتماع مؤمنان انجام مي شود، پيوند دارند.(گيدنز، 1374، ص485).
ولي مالکم هاميلتون درکتاب «جامعه شناسي دين» خود، اين رشته را حاوي دو مسئله عمده ويا دو سؤال اساسي دانسته است که عبارتند از : چرا عقايد و اعمال ديني، چنين ويژگي مهمي را در فرهنگ و جامعه پيدا کرده، و چرا آنها چنين شکل هاي گوناگوني [ در سطح جهاني] يافته اند. وي در ادامه مي گويد: جامعه شناسي دين به نقش و اهميت دين در جامعه بشري به طور کلي و نيز به نقش و اهميت شناخت عقايد و اعمال معين گروه ها و جوامع خاص مي پردازد.
(Hamilton, 1995, p. 1) مسايلي که وي دراين کتاب بدان ها پرداخته عبارتند از : دين وعقل؛ جادو؛ دين وعاطفه؛ بوديسم؛ دين وايدئولوژي از نظر کارل مارکس؛ هزاره درحال ورود؛ دين وهمسبتگي از نظر اميل دورکهايم؛ تولد خدايان؛ دين و همبستگي از نظر کارکردگرايان؛ تابوها وآيين ها ؛ دين و عقلانيت از نظر ماكس وبر؛ مباحثه پروتستان ها درباره اخلاق؛ دين و معناداري؛ سکولاريزاسيون؛ دين به مثابه جبران/ تلافي از نظر استارک وبين بريج؛ فرقه ها، کيش ها وجنبش ها[ي ديني].
ولي کتاب «جامعه شناسي دين»، ماکس وبر، يک اثر کلاسيک کاملاً جا افتاده از يکي از بنيان گذاران دانش جامعه شناسي در اين زمينه تلقي مي شود. اين اثر که از آلماني به انگليسي برگردانده شده، حاوي چهارده بخش زير است: ظهور اديان؛ خدايان، جادوگران و کشيشان؛ ايده خدا، اخلاق ديني و تابوها؛ پيامبر؛ گردهمايي/ مراسم ديني، موعظه ومراقبت هاي کشيشي، دين وکاست ها، قشرها وطبقات؛ دين طبقات محروم؛ روشنفکرگرايي، روشنفکران وتاريخ دين؛ دفاع از عدالت خداوند، رستگاري و تولد مجدد؛ راه هاي متفاوت به رستگاري ؛ اخلاق ديني، نظم جهاني وفرهنگ ؛ رابطه دين با سياست، اقتصاد، جنسيت وهنر.
درعين حال، استيو بروس جامعه شناس معاصر انگليسي درکتاب دو جلدي و قطور «جامعه شناسي دين» که با ويراستاري او از مجموعه مقالات نويسندگان متعدد فراهم آمده، آن مقالات را در هفت فصل، تحت عناوين زير عرضه کرده است: نظريه هاي دين؛ سکولاريزاسيون؛ کليسا، فرقه، دسته وکيش؛ دين، جادو وعقلانيت؛ نوکيشي/ تغيير مذهب، عضوگيري، وتعهد /تسليم؛ جنبش هاي ديني جديد؛ دين و سياست.

انسان شناسي دين / مردم شناسي دين.
 

انسان شناسان/ مردم شناسان بر مطالعه نقش دين به مثابه يک جزء مکمل و يکپارچه کننده بافت فرهنگي يک جامعه سنتي/ غير مدرن و نيز به مثابه يک جزء معنا دهنده به عمل و سنت و هنر آن جامعه، متمرکزند. کليفورد گيرتز انسان شناس برجسته امريکايي معاصر درمقاله «دين به مثابه يک نظام فرهنگي» ( Religion as a Cultural System) که از پژوهش هاي ميداني چند ساله وي در جزيره جاوه اندونزي، پديد آمده، به بعد فرهنگي دين توجه کرده وگفته: « وقتي مي گوييم که دين يک نظام فرهنگي است، مقصودمان اين است که دين: 1. نظامي از علائم / نمادها است که، 2. به منظور ايجاد حالات وانگيزه هاي نيرومند فراگير وبا دوام در انسان ها، 3. از طريق فرموله کردن مفاهيمي که مربوط به نظم عام هستي هستند، 4. و پوشانيدن هاله هايي از واقعيت مندي بر آن مفاهيم، عمل مي کند، 5. [به گونه اي که] آن حالات و انگيزه ها به طور کاملاً بي نظير، واقعي به نظر مي آيند.» ( Pals, 1996, p. 442)
بريان موريس در کتاب «مطالعه انسان شناسانه از دين.» مباحث خود را در ذيل شش فصل، به شرح زير آورده است. دين به مثابه ايدئولوژي ؛ دين به مثابه دفاع از عدالت خداوند؛ سنت انسان شناسانه [دين] دين و رواشناسي ؛ دين، معنا داري و کارکرد؛ انديشه ديني، ساختار و هرمنوتيک. وي در کتاب فوق در توضيح تفاوت پژوهش هاي انسان شناسانه و جامعه شناسانه دين از يکديگر مي گويد: «متون جامعه شناختي، تقريباً به طور انحصاري با مسيحيت و سکولاريسم سروکار داشته وبا دين به مثابه يک امر حاشيه اي رفتار مي کنند. علي رغم اين واقعيت که ايدئولوژي هاي ديني، دريک زمينه جهاني، نقشي بنيادين در مسايل بشري ايفا کرده اند. متون انسان شناختي، از طرف ديگر، به طور گسترده اي بر روي دين فرهنگ هاي قبيله اي متمرکز بوده، و به نظر مي آيد تأکيد بيش از حد بر جنبه هاي نامتعارف تر / غير معمول تر آن دين ها دارد.» (Morris, 1996, p.2)
منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.